ღ▒▒▀▄▀▄Ġіяls апd BσЧѕ▒▒▀▄▀▄ღ
داد....خون از لای مشتش می چکید....لبه شکسته و تیز کاترتیغ گذاشت روی رگ متورم دستش......با اخرین توانش کارد را تا بالای رگش کشید....اب سرد وان قزمز قرمز بود.... بوی خون ....بوی نفرت.... ارام تو خون خودش غرق شد است: تیغه ی تیز تیغ روی رگم میلرزه رفتن و رها شدن به هرچیزی می ارزه بریده امونمو گریه و دل مردگی دیگه بسه واسه من غصه و پزمردگی تیغو بکش روی رگت بذار خودت بمیری بذار که انتقامتو از اسمون بگیری کی میشنوه ناله هاتو دنیا دیگه شلوغه ببر رگ زندگی رو که زندگی دروغه به دلم اومده این شعر اخره دیگه شهوت رها شدن همینو به دلم میگه دیگه ترسی ندارم چون دیگه باور منه نفسو باید گرفت این راه اخر منه تیغو بکش روی رگت بذار خودت بمیری بذار که انتقامتو از اسمون بگیری کی میشنوه ناله هاتو دنیا دیگه شلوغه ببر رگ زندگی رو که زندگی دروغه
نظرات شما عزیزان:
آپم...
آپم...
مطالبت خیلی قشنگ بود
Design By: KHanOomi |